هروقت نگاهش به من سرمیخوردسریع سرپایین میانداختم ومیرفتم.نگاه همه چیزرالومیدهداین راراهبه مریم گفته بود.قبل ازآتش گرفتن کلیسای نتردام میگفت خواهرم حجابت وبرادرم نگاهت.

اماازبس چشم وگوش بسته مانده بودیم داشتیم میپوسیدیم.درکنارکتابخانه شهریک پیرمردموادمخدرفروش موجودبودهمیشه خریدوفروش موادمخدردردل کتاب درهرمکانی انجام میشد.اومیگفت موادمخدرانسان رابهترازکلیسامیسازد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صنایع لاستیک سازی صنعت اصفهان Brenda عمران صنعت کشاورزی رمزهای طراحی Instagram fallow: teacher_fars در قرعه کشی ماهانه شرکت فرمایید الوند بلاگ Rui Dotha پایگاه اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان قزوین Rob